زارچ شهری برکناره ی کویر |
|||
شنبه 26 اسفند 1398برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : محمد حسین کریمی
طب سنتى عقيده قدما و دانشمندان كهن بر اين بود كه جهان از چهار عنصر ساخته شده: »آب باد آتش و خاك« كه از نظر فعل و انفعالات و خواص حياتى آب سرد و تر، و خاك سرد و خشك، آتش عنصرى گرم و خشك و هوا گرم و مرطوب، انسان و ساير موجودات چون گياهان و حيوانات حيات و بقاى خود را مديون اين چهار عنصر هستند. عناصر فوق در بدن انسان تركيباتى به وجود ميآورند بنام اخلاط (جمع خلط ماده نيمه مايع) كه به چهار تركيب تقسيم ميشوند بنام اخلاط اربعه: الف خون كه محل تشكيل آنرا در رگها ميدانستند. ب صفرا كه در كبد ساخته ميشود. ج سودا كه محل تشكيل آنرا در طحال »بعضي در سر و سرسودائى معروف است«. د بلغم كه در معده و دستگاه گوارش ساخته ميشود، اخلاط چهارگانه به اقتضاى خواص بيولوژيكى خود سبب به وجود آوردن خلق و خو و عكسالعملهاى جسمى خاصى ميشوند كه بدان مزاج ميگويند »مزاج يا خلق عبارت است از وضع عادى روانى، عصبى يك فرد«.1 مزاجها نيز بر حسب اخلاط به چهار گروه اصلى تقسيم ميكنند: 1 دموى مزاجها: از نظر خلق و خو انسانهاى خون گرم، زود آشنا، اهل معاشرت، سازش پذير و... هستند. 2 صفراوى مزاجها: مردمى عصبى، حساس، زودرنج، گوشهگير و در معاشرتها ناموفقاند. 3 سودائى مزاجها: اكثر خيال پرداز، دور از واقعيات محيط و در روياهاى خود زندگى مينمايند. 4 بلغمى مزاجها: اشخاصى خونسرد، بيتفاوت، بيغم، و بنا به مثل معروف »اگر دنيا را آب ببرد آنها را خواب ميبرد«. اخلاط و طبايع از عناصر اربعه منبعث و خواص آنها را با خود همراه دارند. بنابر اين: خون، چون عنصر هوا خلطى گرم و مرطوب است و مزاج خونى نيز گرم و مرطوب ميباشد. صفرا، مانند عنصر آتش خلطى گرم و خشك ميباشد و مزاج صفراوى مزاجى گرم و خشك است. بلغم، مانند عنصر آب سرد و مرطوب و مزاج بلغمى نيز سرد و مرطوب است. سودا، چون عنصر خاك سرد خشك و مزاج سودا وى نيز سرد و خشك ميباشد، و سعدى عليهالرحمه گفته است: (چهار طبع مخالف سركش چند روزى شدند با هم خوش »خش« چون يكى زين چهار شد غالب جان شيرين برآمد از قالب(. مسئله سازگارى و عدم سازگارى از جمله اصولى است كه طب قديم بدان معتقد بود، چون ساختمان جسمى و روانى و محيط زيست انسانها متفاوت است لذا ممكن است كه يك غذاى واحد در يك نفر سودمند و در ديگرى اثر سوء داشته باشد. يك دارو در مزاج شخصى مفيد و در مزاج ديگرى مضر افتد. گياهان طبيعتى گرم، سرد، مرطوب، خشك و گاه اختلاطى از طبايع دارند. بيماران نيز به همين ترتيب داراى مزاجهاى گرم و سرد و مرطوب و خشك هستند، بيماريها نيز گاه طبيعتى گرم و گاه سرد دارند لذا طب سنتى و حكيم باشى قديم لازم بود كه طبيعت گياهان را بشناسد و مزاج بيمار خود را با جستجوى علائم خاص بدست آورد. طبيعت و نوع بيمارى را نيز بداند و سپس به درمان بپردازد، در معالجات اكثر از اضداد استفاده ميكردند، طبيعت گرم را با داروى سرد و مزاج مرطوبى را با داروى خشك تحت درمان قرار ميداند. اصطلاحات گرمى، سردى، گرمى كردن، سردى گرفتن، گرم مجاز (مزاج) خشك مجاز (مزاج) سازگار بودن و سازگار نبودن همه ناشى از نظرقدماست و هريك علائم خاص خود را دارد. آنان را عقيده بر اين بود كه عوامل بيماريزا را بايد به هر طريق ممكن از بدن خارج نمود و براى اين كار به دو مسئله بيشتر توجه داشتند يكى كم كردن خون از طريق قصد و حجامت و زالو و ديگرى ايجاد استفراغ يا خوردن مسهل سبك مانند آش نمر و همچنين عقيده داشتند كه اشخاص سالم نيز لازم است از راه فصد و حجامت هر ساله خون كثيف را از بدن خارج نمايند تا خون سالم و تميز جايگزين آن گردد و رودهها را نيز بطريقى پاك سازند تا دستگاه گوارش با نظم طبيعى كار خود را انجام دهد، يكى از ده اندرز بهداشتى ابن سينا كه نوبخت به شعر درآورده اشاره به همين مطلب است: (چون معده تو خانه درد است و فضولات هر هفته يكى قى كن و از معده فرو ريز) لذا پاكسازى و حفظ بهداشت را فصل بهار مناسب ميدانستند. مجريان اين اعمال دلاكان و سلمانيهاى حرفهاى بودند، فصد، رگ زدن بوسيله دلاكهاى ورزيده صورت ميگرفت و حجامت: عبارت است از گرفتن خون بوسيله دستگاهى كه ابتدا عبارت بود از شاخ سركج گاو و سپس نوع شيشهاى آن به بازار آمد. شاخ را از مغز تهى نموده و سوراخى در نوك آن ايجاد مينمودند. محل حجامت در پشت و در ناحيه بين دو استخوان كتف و انتهاى گردن است (اين قسمت را هنوز هم حجامتگاه ميگويند(. ابتدا ناحيه را بادكش نموده سپس با تيغ دلاكى شكافهاى كوچك متعدد روى آن ايجاد ميكردند سر گشاد شاخ را روى آن ميگذاشتند و از سوراخ باريك سرشاخ شروع به مكيدن مينمودند با خروج هوا و ايجاد خلأ خون از راه شكافها وارد شاخ شده و دَلَمه1 ميبست كه آنرا دال بر كثافت خون ميدانستند. مقدار خون گرفته شده با شاخ حساب ميشد، يك شاخ، دو شاخ،...
بادكش در قديم از كوزههاى كوچك لعابى (دوره) براى بادكش استفاده ميكردند. اصطلاح دوره انداختن از اينجا منشأ گرفته است. ابتدا شعله كم مايهاى در آن روشن و دهانه دوره را به بدن ميچسبانيدند آتش هواى داخل آنرا ميسوزانيد خلأ سبب كشيده شدن پوست و خون به داخل آن ميشد و ايجاد خون مردگى ميكرد و گاه با پاره شدن رگهاى موئينه سطحى دانههاى قرمز خونى ظاهر ميگرديد كه آن را دال بر بيرون زدن مرض و خوب شدن حال بيمار ميدانستند و جهت تسكين دردهاى عضلانى و رفع ضربديدگى بخصوص روى استخوان سينه و پهلو متداولبود.
زالو انداختن اين كرم كه در زارچ به آن (زنو) گفته ميشود با بادكشهاى داخل آرواره خود به پوست حيوانان چسبيده و خون آنها را ميمكد. در طب سنتى از اين حيوان براى تصفيه خون و مكيدن خون اضافى استفاده ميكردند. گاه در سرماى شديد انگشتانى از دست يا پا دچار سرمازدگى و تورم و خارش توام با ناراحتى (اشتيونى) ميگردد از جمله معالجات آن پوست هنداونه خشك شده را روى آتش بيشعله ميريختند و با دود آن محل متورم را دود ميدادند. استفاده از مشمع موم عسل در كمر درد و دردهاى مفاصل همچنين مشمْع تهيه شده از روغن چند نوع دانه روغنى مانند هسته بادام تلخ و شيرين، هسته شفتالو و آلبالو و پسته و فندق براى التيام ضربديدگيها و زخمهاى ناسور نافع ميدانستند. در بين غذاها، نان گندم، حبوبات، عسل، ادويه جات، گوشت بره، گوشت مرغ بومى، گوشت شتر، خربزه شيرين، خرما و گردو را اغذيه گرم و برعكس نان جو، ماست گاو، كاهو، خيار سبز، هنداونه، آلو، گوشت ماهى و گوشت خروس و برنج را سرد و آخرى را سرد و مرطوب ميگفتند. در مرضهاى گرم داروها و غذاهاى سرد توصيه مينمودند و برعكس در مرضهاى سرد خوردن نبات و زنجبيل تجويز ميشد.1 وضع طبابت و به اصطلاح امروز كار پزشكى وضعى خاص داشت در محل ما طبيب تحصبل كرده و عالم و آگاه به رموز طب جديد و مدرن وجود نداشت و بيشتر اطبا همانها بودند كه معلومات و آگاهيهايشان از كتاب (تحفه حكيم مؤمن) بالاتر نبود و دواهايى هم كه تجزيز ميكردند از روى مندرجات كتاب (محزنالادويه) بود. من كتاب اخير را حدود شصت سال پيش در خانه مرحوم حاج شيخ محمد شريعتمدارى فرزند مرحوم ملاحسينعلى ديدم و خيلى خوشحال بودم كه ميتوانم آنرا بخوانم بدون آنكه بدانم فايدهاش چيست. مطلبى كه ذكرش لازم ميآيد اعتقاد مردم به اطباى قديم و حكيم باشيها بود. هيچ طبيبى حقالمعاينه يا ويزيت معينى نداشت و گاهى مريضها پنج شاهى يا ده شاهى لاى نسخه روز قبل ميپيچيدند و به طبيب ميدادند ولى اصولاً حكيم باشيها نظرى به پول نداشتند و از فقرا و مستمندان هم پول مطالبه و قبول نميكردند. قديميترين طبيبى كه نامش گاهى بهعنوان طبيب حاذق برده ميشد مرحوم ملاغلامرضا تفتى مقيم تفت و بعد از آن در شهر يزد مرحوم شيخ اسماعيل مهرجردى و مرحوم دكتر حافظى معروف به حافظالصْحْه و دكتر محمد طاهرى پزشك بيمارستان دولتى بودند كه مريضهاى سخت را از زارچ نزد آنها رجوع ميدادند و در زمان صباوت من مرحوم ملاحسينعلى و سپس مرحوم حاجى عبدالرحيم منتظرى معروف به (حاجى قناد) منحصراً با اعتقاد راسخ به نظر قدما طبابت ميكردند. زنهايى هم بودند كه در اثر تجربه به درمان بيماريهاى كودكان و گاهى بزرگترها ميپرداختند و داروهاى مختلفى برحسب تشخيص نوع بيمارى تجويز مينمودند. عدهاى از سلمانيها نيز گذشته از اصلاح سر و ريش و كيسهكشى، كندن دندان با انبرهاى مخصوص بلند و ختنه اطفال ذكور به طريق سنتى عمل ميكردند. تشخيص مزاجها و دانستن خواص گياهان دارويى بيشتر بوسيله تجريه حاصل شده بود و بسيارى از آنها هنوز هم به قوت خود باقى است و مورد استفاده قرار ميگيرد بايد باور داشته باشيم كه اين تجربهها خاص يك محل يا منطقه نيست كه مجموعهاى است از دادن داروها و انجام درمانها، تجويز رژيمها و پارهاى از اعمال خرافى. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|